۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷

بغض بی گریه

دیگه کلافه شدم
بدون هیچ دلیلی
باز بین این بغض سرگردان دست و پا میزنم
وقتی فکر میکنم هیچ غمی به معنای واقعی ندارم
اما نمیدونم چرا دوباره چنین شدم
حالتی بین ا ف س ر د گ ی و سرخوشی
از این کلمه با همه حالتهاش متنفففففففففففففففففففففففرم
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چیکار کنم؟
تو بگو...

۱ نظر:

نان و شراب گفت...

تو ديگه چرا دخت كوچولو ؟
تو كه تنها نيستي ... چرا تنهايي هاتو باهاش قسمت نمي كني كه بهتر شي.

لي لي