۷ آبان ۱۳۸۷

ای خاطره ات پونز


1- در حالی دارم چرت و پرت مینویسم که یک عالمه استرس و گرفتاری توی کله ام است و اصلن این بیخیال نشستن و نوشتن را نمیطلبد!
2- لعنت خداوند بر آن ای دی اس ال که منیجمنت بلاگر را باز نتواند کردن و همچنین کامنتینگش را و خداوند آنها را دوست نمیدارد.
3- دارم چند روزی یک عدد سفر درون شهری مینمایم به علت پاره ای مذاکرات.
4- بخدا من الان باید در خوابی بس عمیق بسر ببرم، چرا که دیری ست قرار بر این است که من از فردا شب بخوابم و روز بیدار باشم، لکن آن فردا هنوز نرسیده است، و مساله اینجاست که پس فردا باید جواب دکتر فرنام را هم بدهم و مرضیه نیز فرموده که این روزها که میای اینجا من صبح ها با یک پارچ آب بیدارت خواهم کرد.
5- بخدا گیرم، گرفتارم، یک عالمه کار دارم، خدای را بسی شکر که من چند روزی بالاجبار از شر اینترنت خلاص خواهم گشت و اینترنت نیز از شر من!
6-اگر اون سی دی که یک عالم از شعرهام و یک سری از عکسهام و غیره و ذلک روش بود، پیدا نشود، جیغ هایی بس بنفش و چه بسا بنفش تر سر خواهم داد! خدااااااااااااااااااااااااا !!!
7- امروز این را گوش میدادم و بسی نیکو بود، بیخیال آنچه هر کی درباره صاحبش (محسن نامجو) میگوید؛ ما باید خیلی پررو باشیم که فکر کنیم ازش طلبکاریم، حال آنکه به علت یک سری حقوق پایمال شده از جمله: کپی رایت! و کلی چیزهای دیگر، این اوست که باید از ما طلبکار باشد. مرد باید باشد کسی که از این حاشیه های مسخره به نفع خود سود نمیجوید که هست. (حداقل الان راحت شدم که یک خورده دینم را بهش ادا کردم).
این هم شعرش:
“کلي گويي آفت شعر است
حرف مفت آفت ذهن است
ذهن الکن ستاره بشمارد
ذهن ياغي ستاره مي چيند
فاق کوتاه آفت لگن است
آفت جنگ نو گلنگدن است
آفت مزرعه سه تن ملخ است
آفت عشق وصل يا بوسه
مرده ي يک شبه چو نمره ي بيست
ثلث اول که هيچش ارزش نيست
مرده ي قرن را چنين بنگر
همچو تجديد ناب شهريور
خنده سر داده رند و بازيگوش
بگذار اين رفوزگي هم روش
ذهن شاگرد خنگ فاجعه است
خنگ شاگرد در مراجعه است
عشق هميشه در مراجعه است
بعد صد ها هزار سال از خاک
چه مهم است پاک يا ناپاک
چه مهم است سبک اسپيس راک
چه مهم است پول يا بي پول
چه مهم است ماله يا شاغول
آفت ذهن همنشين بد است
خواه بنشسته روي مبل سياه
خواه در قاب تلويزيون پيدا
خواه استاده به آسمان چون ماه
حرف صد تا يه غاز تا ابد است
عشق اول فقط يه خاطره است
عشق بعدي هماره فاجعه است
عشق هميشه در مراجعه است
عشق هميشه در مراجعه است
آفت حافظه باکتري دقيق
مثل آب دهان مرده رقيق
خاطره خود کلانتر جان است
بر سرت بشکند هوار شود
مثل زندان ژان والژان است
حافظه نفس را بدراند
صد گيگا بايت را بپراند
نان روز از براي سکس شب است
نان شب هم براي عاشق مست
عشق هميشه در مراجعه است
عشق هميشه در مراجعه است
بعد از اين صد کتاب شعر هم روش
حرف اسکندر و تزار هم توش
همه آيند و باز باز روند
زنده بودن که خود منازعه است
عشق هميشه در مراجعه است”

هیچ نظری موجود نیست: